معمولا وقتی صحبت از تکامل میشود، اغلب ما به یاد شامپانزهها میافتیم و اینکه چطور در گذر زمان یاد گرفتیم روی پاهایمان راه برویم، شکل دندانهایمان تغییر کرد و ابزار ساختیم. اینها جنبههای فیزیولوژیک و زیستشناختی تکامل در ذهن ماست. اما بخشهای شناخته چه؟ تکامل روی آنها هم تأثیر گذاشته؟
ویلیام فون هیپل نویسندهی کتاب جهش اجتماعی، کتابش را با یک مثال جالب شروع میکند. او روزی همراه پسر کوچکش به گردش میرود. پسرش در تمام طول روز مشغول خنده و بازیست. با غروب آفتاب آنها به جنگل میرسند و حالا به جای آن پسر خندهرو، پسری ترسو را میبینیم که فکر میکند گلهای از شیرهای وحشی میخواهند به آنها حمله کنند.
فون هیپل با روایت این داستان، ترس تکاملی ما انسانها از تاریکی را توضیح میدهد. کتاب جهش اجتماعی توضیح میدهد که ما برای میلیونها سال یادگرفتهایم که از تاریکی بترسیم. چون نمیدانیم یک ببر گرسنه در تاریکی شب انتظارمان را میکشد یا نه. در طول میلیونها سال، اجدادی که از تاریکی نترسیدهاند و شب هنگام به دل جنگل زدند شام حیوانهای وحشی شدند و آنهایی که محتاطتر بودند و بیشتر ترسیدند زنده ماندند. برای همین هم امروز ما از تاریکی میترسیم.
کتاب جهش اجتماعی با زبانی طنز و ساده، سرشار از این مثالهاست. ماجرا از سفر اجدادمان از جنگلهای بارانی به علفزارها شروع میشود. وقتی مجبور شدیم به دلیل خشکسالی جنگلها، به علفزارها برویم، ترسیده بودیم. لابلای علفهاقایم شدن برای اجداد ما که سالهای سال روی درخت زندگی کرده بودند کار آسانی نبود. پیدا کردن غذا هم همین طور. به خاطر همین هم مجبور شدیم فکر کنیم و از بقیهی شامپانزهها متمایز شدیم. ما انسانها یاد گرفتیم برای زنده ماندن در شرایط سخت، از مغزمان استفاده کنیم و همین رشدمان داد. کم کم فهمیدیم که باید در گروه باشیم و برای این در گروه بودن، تعامل اجتماعی را یادگرفتیم. تعامل اجتماعی راه را برای مقابله با شکارچیها آسانتر کرد و به مرور توانستیم ابزارهایی برای شکار بسازیم.
ویلیام فون هیپل به همین دلیل گذار ما از علفزار به جنگل را یک جهش اجتماعی میداند. گذاری که در آن، بعضی از اجدادمان شانس آوردند که زنده ماندند و برای بحرانی که زندگیشان را تهدید میکرد راه حلی پیدا کردند و ما زندگی امروزمان را مدیون انعطاف پذیری و توانایی بالای آنها در روبرو شدن با سختیها هستیم.
کپی رایت 2023 © کاریار _ تمامی حقوق مادی و معنوی محفوظ است